« چرا حجاب؟! | او خواهد آمد » |
… علی را به زمینیان داده بود!
علی؟! زمین؟!
نه زمین شایسته علی بود و نه علی زمینی. علی آسمانی بود و بس.
فقط و فقط بخاط من و تو بود که علی زمین را تحمل می کرد.
وما…قدر ندانستیم…خانه نشین….استخوان در گلو….تنها…چاه….وای برما!
با این کفران نعمتی که کردیم باز بزرگی خدا بود که حسن(ع) را به خاطر من و تو زمینی کرد.
و ما باز…هم خانه اش همسرش… زهر … وای بر ما!
شرم از نوشتن باز می دارد!
حسین ! دردانه عالم! حقیقتی که خدا را بی پرده نشان می داد.
و زمینیان…حسین….کربلا….بی سر….وای بر ما!
بگذار ننویسم از باقی جهالت و کفران نعمتی که کردیم…
.
.
.
.
دقت کردی … کم کم خدا از ما می گرفت….کفران نعمت … ده ام …. یازدهم….اغلب در زندان بودند.
و آخری…خدا گرفت«تا به نیاز نرسید و به حضورشان احساس نیاز نکنید….تا قدر ندانید….تا مضطر نشوید…»
.
.
.
چه صبری دارد خدا! نهایت مهربانی !
باز رهامان نکرد … فرصتی دیگر….
بقیه الله!
مواظب باشیم…حواسمان جمع باشد…. این آخری است…
(نکته: این مطلب رو چند سال پیش در وبلاگ قبلی ام نوشته بودم : http://bir-bakhish.blogfa.com
امروز یعنی روز نیمه شعبان،اتفاقی باهاش برخورد کردم. یادش بخیییییر)
سلام احسنت
فرم در حال بارگذاری ...