هر چه تا بحال روضه «علی اصغر» شنیده ای کنار بگذار!
اولین روضه را زمانی خواهی چشید که مادر شده ای.
کودک شش ماهه داری!
درد تا اعماق جان و قلب ات نفوذ خواهد کرد…
ویران خواهی شد…
اگر در جریان کار دینی و تبلیغی با اقشار و روحیات مختلفی سرو کار داری؛
کتاب «مسئولیت و سازندگی» رو بخون. مخصوصا فصل «روحیه ها»
(نویسنده : علی صفائی حائری)
اگر می خوان دختران نوجوان رو با حقیقت حجاب آشنا کنی، اونها رو با
کتاب«دختر باید خانوم باشد» آشنا کن.
(نویسنده:رضا اخوی)
اگر می خواهی در جهت ارتقای فکری و فرهنگی خانم های خانه دار دور و برت کاری بکنی این کتاب ها رو بهشون معرفی کن:
«خاطرات سفیر»(نویسنده: نیلوفر شادمهری)
«دخیل عشق» (نویسنده: مریم بصیری)
اگر می خواهی پدر یا برادرت رو به مطالعه علاقه مند کنی این کتابها رو بهشون هدیه بده:
«هنر شفاف اندیشیدن» (نویسنده: رولف دوبلی)
«سلام بر ابراهیم» (زندگینامه ای از شهید ابراهیم هادی)
«پرواز تا بی نهایت» (خاطراتی از شهید عباس بابایی)
اگر دنبال یه نویسنده خوب هستی تا با کتابهاش کودک ات رو با مفاهیم دینی و اعتقادی آشنا کنی کتاب های آقای «غلامرضا ابهری حیدری» رو براش بخر.
ودر آخر؛
اگر می خواهی گیر هیچ استعمارگری نیفتی؛
بخوان…بخوان….بخوان…
روز اول مدرسه آرام و مودب و باهوش به نظر می رسید. یکی دو هفته که گذشت شخصیت اصلی اش نمایان شد؛ عاصی و فراری از مباحث دینی و همیشه معترض! 14 سالگی و حساسیت های نوجوانی!
تشخیص دلیل این رفتارها چندان سخت نبود؛ خانواده ای مذهبی با محدودیت های زیاد و امر و نهی های بی حساب و کتاب!
قدم اول این بود که بفهمد احساساتش را درک می کنم:«واقعا این حجاب سختی های زیادی داره، بعضی جاها دست و پا گیره و تو گرمای تابستون هم تحملش واقعا سخته. پس چرا ما این همه خودمون رو اذیت می کنیم؟ اصلا خدا چرا دستوراتی می ده که آدم انقدر اذیت بشه؟»
اوایل با تعجب گوش می کرد . انتظار چنین حرفهایی را از من چادری نداشت. کم کم درد دلش وا شد و تمام اعتراضاتش را بیرون ریخت.
فریاد اعتراضات و تخلیه آنها حرکت خوبی بود. حس عصیانش کلی فروکش کرد.
حس خوبی است که آدم بتواند بدون اینکه توبیخ و سرزنش شود صریح حرفهای دلش را بزند.
مدتی بعد از اینکه احساس کردم دیگر در مقابلم نیست بلکه کنارم ایستاده است، بحث پروفسور سمیعی و پروفسور حسابی را پیش کشیدم. شخصیت هایی که می دانستم خیلی دوست دارد:
«روزهایی که پروفسور حسابی سختی های بسیار طاقت فرسایی را بر خود تحمیل می کرد خیلی ها بودند که به خوشی ها و راحتی هاشان فکر می کردند و خوشگذرانی می کردند. اما آینده کدام شان باشکوه تر بود؟….درسته…. همیشه اهداف بزرگ مسیر سختی داره. باید عاشق هدف و مسیرش باشیم تا بتونیم سختی هاش رو تحمل کنیم. دستورهای خداوند هم این شرایط رو دارند….»(پیشنهاد می کنم کتاب استاد عشق که زندگینامه پروفسور حسابی هست رو حتما بخونید)
حال و هواش بهتر شده بود. باقیمانده حس شیطنت و بیش فعالی اش هم با یک مسئولیت دادن جدی حل شد.
مسئول اجرایی جشن غدیرش کردیم. چنان با جدیت کارها را برنامه ریزی می کرد و پیش می برد که ما تعجب می کردیم! باید حواسم باشد که همیشه مسئولیتی برایش مد نظر داشته باشم.
تجربه تبلیغی: در مواجهه با افرادی که حس دلزدگی و عصیان نسبت به مباحث دینی و اخلاقی دارند قدم اول این است که مطمئن شوند ما افکارشان را درک می کنیم.
قدم بعدی مسئولیت دادن است. در جریان همین مسئولیت ها مباحث دینی و اعتقادی را آموزش می دهیم. چنین افرادی اغلب از هوش بالایی هم برخورداند که به احتمال زیاد از پس مسئولیت ها هم برخواهند آمد.
و من الله التوفیق
امیرالمومنین می فرمایند: هرگاه جوانی را سرزنش میکنی راهی برای وی جهت برونرفت از خطایش وابگذار؛ تا به ستیزهجویی وادار نشود.
لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ ۖ (ابراهیم/7)
ترجمه کن!
اگر شکرگذاری کنید زیاد می کنیم
چه چیزی را؟
نعمت ها را ؟!!
نه! نه! دقت کن!
زیاد می کنیم خودت را!!!
«ابولهب» و همسرش قرن هاست که مرده اند و استخوان پوسانده اند.
اما ما باید همچنان سوره «تبت» را بخوانیم!
چون هنوز هم خداجویانی هستند که پیامبرگونه جانانه برای تبلیغ و گسترش اسلام تلاش می کنند و
هنوز هم ابولهب هایی هستند که از هر روشی برای توقف این جریان اسلام گرایی استفاده می کنند.
«تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ»
خسران و ناامیدی و هلاکت همیشه با ابولهب هاست!
کاش من هم به لطف مذهب نور
تا مقام حضور می رفتم
کاش مانند یار صادقتان
بی امان در تنور می رفتم!
(شعر از حمیدرضا برقعی)