« تجربه های تبلیغی 2: مسئولیت بده!مرا ببخش! »

تجریه های تبلیغی1: مثل او ببین!

تجریه های تبلیغی1: مثل او ببین!

  دوشنبه 12 شهریور 1397 19:56, توسط م.مدنی   , 441 کلمات  
موضوعات: تربیتی, تجربه های تبلیغی

با خنده و شیطنت های دخترانه گفتن: «خانوم! ما می خوایم یه چیزی بهتون بگیم…تو بگو…نه تو بگو…راستش ما عاشق یه پسر شدیم!»

متعجب و کمی ناراحت شدم اما اصلا به روم نیاوردم.

فقط14 سال دارند. …اوج تلاطم های نوجوانی!

اما ته دلم خوشحال شدم که همان اول کاری بهم اعتماد کردند و اینقدر راحت حقیقت رو بهم گفتند.

خنده ام رو نتونستم پنهان کنم:«چشم و دلم روشن! دوتاتون عاشق یه نفر؟ چه جالب به تفاهم هم رسیدین»

با خنده های نخودی شون تایید کردن.

«خب الان هدفتون رو از این علاقه برام توضیح بدین؟ منظورم اینه که نهایتا چه فایده ای براتون خواهد داشت»

«خانوم خودمونم دقیقا نمی دونیم چه هدفی داریم برای همین اومدیم شما راهنمایی مون کنین. فقط می دونیم که دوسش داریم»

«تا فردا خوب فکر کنین و یه دلیل و هدف محکم پیدا کنین و بیاین با هم صحبت کنیم… دلیلی که بتونین باهاش منو قانع کنین»

…..فردا.

«خانوم  ما خیلی فکر کردیم، ازدواج که خیلی برامون زوده، در مورد دوستی ها هم که شما تو کلاس برامون توضیح داده بودین چرا خوب نیست…..»

چند روزی باهم صحبت کردیم. نتیجه رو مستقیم بهشون نگفتم و فقط کمک شون کردم که خودشون فکر کنن و به نتیجه و حقیقت برسند و عاقلانه تصمیم بگیرن.

اخرین سوال یکی شون این بود که من فهمیدم که این احساس چیزی جز هوی و هوس نیست اما نمی تونم از فکرش خودم رو رها کنم. چیکار کنم نیاد تو فکرم؟

گفتم:«می دونم که فکر کردن بهش و خیالپردازی ها خیلی دلچسبه اما تو باید یه مبارزه رو شروع  کنی.

همیشه یه کتاب داستان جذاب دم دستت باشه هر وقت اومد به ذهنت سریع کتاب رو بردار بخون. یادته می گفتی دوست داری داستان بنویسی؟ به موضوعات داستانهات فکر کن تا فکر و خیال ات مشغول باشه. و نکته اخر اینکه سوره ناس رو زیاد بخون و از خدا بخواه کمک ات کنه تو این مبارزه بین وسوسه و عقل ات ، عقل ات پیروز بشه.»

یه بار هم تو کلاس که بچه ها داشتن از هدف های بزرگ و اینده شون می گفتن گفتم:«مشغول شدن به کارهای بی فایده ما رو از اهداف بزرگ زندگی مون غافل می کنه»  با لبخند نگاهی بهشون انداختم. قضیه رو گرفتن!

آخرین روز مدرسه دوتاشون رو هم کشیدم کنار و آروم پرسیدم :« چه خبر از اون موضوع؟ حل شد یا هنوز درگیرین؟»

با خنده های شیرین و محجوبانه گفتن :«اووو خانوم …ولش کردیم رفت بابا…»

و این بهترین نتیجه ای بود که منتظرش بودم.

 

تجربه تبلیغی: در ارتباط با نوجوان مهمترین و اولین نکته اینه که بتونی مثل اونها ببینی و مثل اونها  فکر کنی. حال و  هواشون  رو که درک کردی، بعد شروع کن به راهنمایی کردن.

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(2)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
2 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: خادم المهدی [عضو] 
5 stars

سلام
خدا را شکر که ختم به خیر شد.

1397/06/14 @ 08:35
نظر از:  

سلام
زیبا بود وآموزنده
به وبلاگ ماهم سر بزنید
http://kosar-esfahan.kowsarblog.ir/

1397/06/14 @ 07:59
نظر از: سونیا سجادی [عضو] 

سلام
نوجوان واقعا دلش پاکه
اما امان از خانواده ها.. ماهواره..‌ دوستان شیطون…
پناه بر خدا
annarestan.kowsarblog.ir

1397/06/13 @ 22:36
نظر از: یَا مَلْجَأَ کُلِّ مَطْرُودٍ [عضو] 
5 stars

سلام علیکم..
خب خداروشکر..به خیر گذشت

1397/06/13 @ 13:27


فرم در حال بارگذاری ...

...تا پروانه شدن

انسان که باشی، همیشه ته دل ات حسی دل انگیز است؛ اینکه«تو باید بسیار فراتر از آنچه هستی باشی!» بی شک آسان به دست نخواهد آمد اما ....می ارزد! . . آدرس صفحه اینیستاگرام ما: ta_parvane_shodan@

جستجو