تمام حجم نابودی «انسانیت» در سرم جمع شده بود.
سرم رو به انفجار می رفت.
«جنگ های پی در پی»
«دست و پا زدن آدم ها در تعفن فساد و ابتذال»
«خلاصه شدن اهداف بشریت در مستی و خوشی های سطحی»
«غربت و مهجوریت انسانهای بزرگ و قدرت گرفتن آدمیان پست و حقیر»
«به بن بست رسیدن برنامه های تربیتی و سیاسی و اقتصادی بشر»
«علم و تلکنولوژی و فکرها در خدمت ظلم و حیوانیت»
و….
فریااااااد بی صدایم تمام دنیای درونم را ویران می کند.
فریااااااادم تمام عصرها و قرن ها و تاریخ را می پیماید و می رسد به در خانه «مظلومی مقتدر!»
.
.
- ما جهالت کردیم
اکنون در بن بست های جهانمان ؛ راهی جز «امام» نمی بینیم.
مذاکره با دشمن؛ هنگامی است که تو دشمن را در دست داشته باشی
وگرنه، زمانیکه او مسلّط است؛
مذاکره تو، چیزی جز باج دادن نخواهد بود!
برگرفته از کتاب «حرکت» از عین.صاد(ص134)
این کتاب قبل از سال 78 تالیف شده است!!!